یه هفته قبل ماه رمضون...
یادمه پارسال اینموقع با عمه و یه کارگر خونه رو ترکوندم و کردمش دسته گل..اما امسال اصلا حسش نیست.. دلم خیلی میخواد عوض کنیم و یه تغییر روحیه ای بدیم اما جابجایی هیچی، رمق زیادی میخواد بنگاهها رو گشتن... واسه همین سعی کردم خونه تکونی دل رو انجام بدم که بسی آسانتر از خونه مسکونیمونه .. این هم یه عکس از نازترین دختر دنیا: بعد برگشتن از شمال (هفته پیش) هی رفتیم مهمونی.. اولش خونه عمه و دیدن بهار گوگولوی 50 روزه. چون وسط هفته رفتیم و شب دیر برگشتیم، تا آخر هفته همش تشنه خواب بودیم.. آخر هفته ای هم با آنایی و مامانش یه سر بیرون چرخ زدیم و البته یادم رفت عکسی بندازم و چه ها نکردید تو پیتزا سفیر و باکلی خواهش و تمن...